حکایت صداوسیمای ما حکایت کسی شده که زردآلو میخواهد اما کف آسفالت خیابان بذر شقایق میگذارد و بعد یقه همسایهها را میگیرد که چرا بار نداد!
همه در جریان ماجرای مناظره اخیر شبکه خبر هستید؛ بحث بر سر ورود زنان به ورزشگاهها بوده که همه میدانیم در همهجای دنیا زیرمجموعه علوم اجتماعی است. وقتی شما دارید از حضور یا غیبت نیمی از جمعیت کشور در یک عرصه صحبت میکنید، دیگر مهم نیست آن عرصه چه نام دارد؛ سینما باشد یا مرکز خرید، ورزشگاه باشد یا بیمارستان! همهجای دنیا وقتی بخواهند یک مشکل اجتماعی را بررسی کنند به سراغ کارشناسان آن رشته میروند اما ما اینجا کار را راحت کردهایم؛ به جای اینکه استعدادیابی کرده و هزینه کنیم تا پس از سالها در رشتههای مختلف کارشناس پرورش داده باشیم، یکشبه ۱۰ مدرک زیر بغل کسی میدهیم و او میشود کارشناس همهچیز!
در این برنامه آقایی آمده که او را کارشناس کشتی معرفی میکنند، در حالی که هیچکدام از اعضای ریز و درشت خانواده کشتی، از کشتیگیر تا مربی و داور و از خبرنگار تا تماشاگری که به سالنها میرود، هرگز نام ایشان را نشنیدند! حالا بچههای خود کشتی از همه شاکیترند که چرا این بنده خدا را به ما میچسبانید! میخواهید به کسی شناسنامه بدهید چرا از کشتی مایه میگذارید؟ اما فرض کنیم که ایشان در زندگی فرق بین کشتی و کشتی -به ضم و فتح کاف- را بداند، در آن صورت چه ربطی به فوتبال و ورزشگاهها دارد؟
فقط تصور کنید هر کدام از شما جای صادق درودگر بودید! طرف ۴۰ سال عمرش را در بیش از یکصد کشور دنیا در ورزشگاهها گذرانده و حالا آقایی از ناکجاآباد میآید به او آدرس ورزشگاهی در جهان را میدهد که بفرما، چه کار میکردید؟ حرفهای این بهظاهر کارشناس آنقدر غیرمنطقی و خندهدار بود که بعید میدانستیم کسی به آن توجه کند.
با خود این شخص هیچکس کاری نداریم، مسئله به آن ارگان و نهادی برمیگردد که با دعوت از چنین افرادی تریبون به آنها میدهد و به دست خود تیشه به ریشه اعتماد مردم میزند.
سازمان عریض و طویل صداوسیما که بیش از هر وزارتخانهای پرسنل و بودجه دارد و در سالهای اخیر از ریزش مخاطب مینالد، در هر برنامهای دست به دامان هر پدیدهای میشود تا به هر قیمت -تاکید داریم به هر قیمت- بیننده را پای گیرنده بیاورد، اما این وسط آنچه قربانی میشود ورزش است و آبرو و اعتبار ایران…
همین تکاتفاقها هم در فضای مجازی رصد میشود! همان فضایی که سازمان صداوسیما در مهمترین شبهای سال دست به دامن پدیدههایش میشود تا توجه مردم را به یک کانال و شبکه جلب کنند. دستمزدهای چند صد میلیونی به مهمانانی که هیچ وجاهت و اعتباری در جامعه ندارند و دلخوش کردن به اعداد و ارقامی که انگار همراه با اطلاعات این آقای کارشناس همه از یک سرمنشا میآیند!
در یک کشور ۸۵میلیون نفری ۸۷میلیون بیننده تلویزیون هستند؛ این اعداد دقیقا از همان مرکز مطالعاتی آمده که به کارشناس خبر داده بود صرف مشروبات الکلی در ورزشگاهها اجباری و از کارخانههای مشروبسازی به روی سکوهای ورزشگاه لوله میکشند!
حالا این جماعت چند ده میلیونی علاقمند به فوتبال که برخی از آنها تجربه حضور در یک ورزشگاه خارجی را دارند، مغزشان هنگ کرده که پس چرا ما ندیدیم! اصلا سرِ این لولهها از کجا در میآید زیر صندلی تماشاگر؟ چون در تصاویر تلویزیونی که شیر لولهها و کسانی که توسط فرماندهان موردادعا(!) مجبور به پر کردن لیوان خود یا بردن سر زیر شیر میشوند، چیزی دیده نمیشود!
قدیمیها میگفتند هر حرفی ارزش جواب دادن ندارد اما وقتی جایی مرکز پخش حرفهای بیمنطق میشود، حتما میتوان از مسئولان آنجا پرسید: چرا؟!